كاوشي نو درون اخلاق بسم الله الرحمن الرحيم ;
فصل سوم
فوايد علم اخلاق
علم اخلاق و پاکسازي نفس و فضيلت آميز شدن اخلاق و رفتار بـه امور اخلاقي ، حديثه تهراني نسبتش با هديه فوايدي مـهم دارد و ترديدي درون اين نيست کـه نيکبختي دو سراي ، بر آن موکول هست . حديثه تهراني نسبتش با هديه ما درون اينجا بـه بيان پاره اي از اين فوايد مي پردازيم .
فايده يکم : حديثه تهراني نسبتش با هديه تجسم عمل
از قرآن و روايات چنين پيداست کـه ملکات - رذيلت باشد يا فضيلت - از رفتار و سخن و انديشـه بر مي خيزد ، و چيستي و حقيقت آدمي از اين کلمات شکل مي گيرد . حديثه تهراني نسبتش با هديه بعد پاکدامني و دلاوري و دادگري ، بـه اعمال بستگي دارند ،چنان کـه اضداد آنـها ، يعني زياده روي و تهوّر و سرکشي نيز چنين هست . اين ملکات - رذيلت باشد يا فضيلت - نشاني ژرف بر چيستي و حقيقت آدمي مي نـهد . بعد حقيقت و هويّت انسان ، هماهنگ با وجود اين ملکات تصوّر مي شود . هر کـه متخلّق بـه اخلاق انساني و سجاياي فاضله گردد ، اندک اندک که تا بدان جا اوج مي گيرد کـه به انسان کامل بدل مي گردد و آنقدر صعود مي کند کـه مصداقي مي گردد براي اين فرمودي الهي :
) انّي جاعل في الارض خليفه . ) ١
همانا من درون زمين ، جانشيني قرار مي دهم .
و اين چنين بـه مقام خلافت الهي دست مي يازد ، و به ديگر سخن ، چنان درون انسانيّت فرو مي رود کـه همچون ماه مي گردد بـه روز رستخيز .
امّاي کـه اخلاق حيوانات و درندگان را درون بيش گيرد ، اندک اندک آنقدر فرو مي افتد کـه از انسانيّت ، برون مي شود ، و به چهره حيواني و درنده¬گي و چهره هاي ديگر متناسب با اين ملکات تصوّر مي شود .
چه بسا انساني بـه حسب ظاهر ، انسان باشد ولي درون هويّت و حقيقت ، سگي بيش نباشد و اهل بصيرت او را بـه اين چهره مي بينند ، اگر چه خود او و ديگران ، وي را بـه صورت انسان مشاهده مي کنند . و روزي کـه پرده ها بـه کنار رود و ديدگان تيز گردند و حقايق و هويّتها رخ بنمايند ، خود او و ديگران ، وي را سگ خواهند ديد . خداوند متعال مي فرمايد:
( لقد کنت في غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم حديد .)٢
تو از اين غافل بودي ، ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز ، چشمانت تيز بين شده هست .
بر اين نکته ظريف و آشکار نزد اهلش دلايلي اقامـه شده هست و ما بـه بزرگترين دليل کـه همان قرآن و روايات هست ، بسنده مي کنيم . امّا درون قرآن ، از آيات بسياري چنين پيداست کـه ملکه ها با رفتار و سخن و انديشـه يافت مي شوند و از آنـها جان مي گيرند .خداوند مي فرمايد :
( ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک فهي کالحجاره او اشدّ قسوهً ) ٣
پس از آن ، دلهاي شما چون سنگ ، سخت گرديد ، حتي سخت تر از سنگ .
(بل طبع اللّه عليها بکفرهم فلا يؤمنون الّا قليلاً )٤
بلکه خدا بر دلهايشان مـهر نـهاده هست و جز اندکي ايمان نمي آورند .
(و نقلّب افئدتهم و ابصارهم کما لم يؤمنوا بـه اوّل مرّهٍ و نذرهم في طغيانـهم يون .)٥
و همچنان کـه در آغاز بـه آن ايمان نياوردند ، اين بار نيز درون دلها و ديدگانشان تصرّف مي کنيم و آنان را سرگردان درون طغيانشان رها مي سازيم .
( و امّا الّذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الي رجسهم و ماتوا و هم کافرون . )٦
اما آنان کـه در دلهايشان مرضي هست ، جز انکاري بر انکارشان نيفزود و همچنان کافر بمردند .
(و من اظلم ممّن ذکر بايات ربّه فأعرض عنـها و نسي ما قدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اکنّهً ان يفقهوه و في اذانـهم وقراً و ان تدعهم الي الهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً . )٧
کيست ستمکارتر از آن کـه آيات پروردگارش را برايش بخوانند و او اعراض کند و کارهايي را کـه از پيش مرتکب شده ، فراموش کند ؟ بر دل ايشان پرده افکنديم که تا آيات را درون نيابند و گوشـهايشان را کر ساختيم کـه اگر بـه راه هدايشان فراخواني، هرگز راه نيابند .
(انّا جعلنا في اعناقهم اغلالاً فهي الي الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بين ايديهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فاغشيناهم فهم لا يبصرون . )٨
ما برگردنـهايشان که تا زنختان غلها نـهاديم ، چنان کـه سرهايشان بـه بالاست و پايين آوردن نتوانند و در برابرشان ديواري کشيديم و در پشت سرشان ديواري و بر چشمانشان نيز پرده اي افکنديم که تا نتوانند ديد .
( افرأيت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه اللّه علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه فمن يهديه من بعد اللّه افلا تذکّرون . )٩
آيا آن را کـه هوسش را چون خداي خود گرفت و خدا از روي علم ، گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نـهاد و بر ديدگانش پرده افکند ، ديده اي ؟ اگر خدا او را هدايت نکند ، چهي او را هدايت خواهد کرد ؟ چرا پند نمي گيريد ؟
فلمّا زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم و اللّه لا يهدي القوم الفاسقين .)١٠
چون از حق رويگردان شدند ، خدا نيز دلهايشان را از حق بگردانيد ، و خدا مردم نافرمان را هدايت نمي کند .
( اذا تتلي عليه آياتنا قال اساطير الاوّلين . کلّا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون . کلّا انّهم عن ربّهم يومئذِ لمحجوبون . )١١
چون آيات ما بر او خوانده شد ، گفت : افسانـه هاي پيشينيان هست . حقا ، کـه کارهايي کـه کرده بودند بر دلهاشان مسلط شده هست . حقا ، کـه در آن روز ، از پروردگارشان محجوب باشند .
( و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمـه للمؤمنين و لا يزيد الظّالمين الّا خساراً ) ١٢
و ما اين قرآن را کـه براي مؤمنان شفا و رحمت هست ، نازل مي کنيم ، ولي کافران را جز زيان نيفزايد .
اين آيات و مانند اينـها کـه در قرآن فراوان ديده مي شود ، کنايه و اشاره هست به اينکه گناهاني کـه از آدمي سر مي زند ، موجب مي گردد حالت و ملکه اي براي دل انسان حاصل آيد کـه در برابر پذيرش حق ، مانعي ايجاد مي کند . دل بيمار ، حق را تلخ مي يابد ، و حتّي نمي تواند حق را ببيند و نداي آن را بشنود و درکش کند و حتي قرآني کـه براي هر درد و غمي شفاست ، تنـها موجب فزوني زيان او مي گردد .
راغب درون مفردات مي گويد : "اين سخن پروردگار : ( ختم اللّه علي قلوبهم .) و اين فرموده الهي : ( قل ارايتم ان اخذ اللّه سمعکم و ابصارکم و ختم علي قلوبکم .) اشاره هست به آنچه معمولاً خداوند درباري انسان انجام مي دهد کـه هر گاه آدمي بـه اعتقاد باطلي رسيد يا کار ناشايستي از او سر زد و به هيچ وجه رويکردي بـه حق نداشت ، خود موجب مي گردد کـه گناهان را نيکو بپندارد . و اين چنين هست که گويي خداوند بر دل او مُهر نـهاده ، و بر اين اساس درون قرآن آمده هست که آناناني هستند کـه خداوند بر دلها و گوشـها و ديدگانشان مُهر نـهاده هست . خداوند درون اين فرمودي خود :"اغفال"را چونان استعاره اي بـه کار هست : ( و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا . ) و "کنّ" را چنين استعاره کرده هست : (و جعلنا علي قلوبهم اکنّه ان يفقهوه .) و قساوت را اين گونـه بـه شکل استعاره بـه کار بُرده هست : (و جعلنا قلوبهم قاسيه ) . ١٣" بـه طور کلّي همي اين گونـه آيات ، خاستگاهي نزديک بـه هم و مفهومي بي نظير دارند ، زيرا "قسوه " بـه مفهوم سختي هست و "زيغ " بـه مفهوم انحراف از راستي ، و "رين " بـه مفهوم زنگار هست که درون برابر درخشش قرار دارد ، و "طبع "به معناي بستن هست ، و "کنّ"به مفهوم حجاب ، و "غشاوه" بـه معناي پوشش . همـه اين واژه ها - چنان کـه راغب اشاره مي کند - کنايه و اشارت هست به انحراف قلب از راستي و به دست آمدن ملکي طغيان براي آدمي . اين ملکه ، همان گونـه کـه قرآن تصريح مي کند با انديشـه هاي تباه و رفتارهاي پليد حاصل مي آيد ، و همين مقصود ماست از اينکه انديشـه ها ، گفتارها و رفتارها ، ملکه ها را ايجاد مي کنند ، و اين امري آزمون پذير هست که دريافت آن دشوار نيست .
اينـها همـه بـه ملکه هاي رذيلت آميز مربوط بود . هم چنين هست ملکات فاضله کـه قرآن درون آيات فراواني بدان تصريح دارد و ما بـه بيان برخي از آنـها مي پردازيم :
( يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا للّه و للرّسول إذا دعاکم لما يحييکم . )١٤
اياني کـه ايمان آورده ايد ، چون خدا و پيامبرش شما را بـه چيزي فراخوانند کـه زندگيتان مي بخشد ، دعوتشان را اجابت کنيد .
(او من کان ميتاً فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشي بـه في الناس کمن مثله في الظّلمات ليس بخارجٍ منـها کذلک زيّن للکافرين ما کانوا يعملون . ) ١٥
آيا آن کـه مرده بود و ما زنده اش ساختيم و نوري فرا راهش داشتيم که تا بدان درون ميان مردم راه خود را بيابد ، همانندي هست که بـه تاريکي گرفتار هست و راه بيرون شدن را نمي داند ؟ اعمال کافران ، درون نظرشان اين چنين آراسته گرديده هست .
( افمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو علي نورٍ من ربه فويل للقاسيه قلوبهم من ذکر اللّه اولئک في ضلالٍ مبين .) ١٦
آياي کـه خدا دلش را بر روي اسلام گشوده و او درون پرتو نورپروردگارش جاي دارد ، همانندي هست که ايمان ندارد ؟ بعد واي بر سخت دلاني کـه ياد خدا درون دلهايشان راه ندارد ، کـه در گمراهي آشکار هستند .
(فمن يرد اللّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضلّه يجعل صدره ضيّقاً حرجاً کانّما يصّعّد في السّماء کذلک يجعل اللّه الرّجس علي الّذين لا يؤمنون . ) ١٧
هر را کـه خدا خواهد کـه هدايتش کند، دلش را براي اسلام مي گشايد ، و هر را کـه خواهد گمراه کند ، قلبش را چنان فرو مي بندد کـه گويي مي خواهد بـه آسمان فرا رود . بدين سان خدا بـه آنـهايي کـه ايمان نمي آورند ، پليدي مي نـهد .
(ما اصاب من مصيبهٍ الّا باذن اللّه و من يؤمن باللّه يهدٍ قلبه و اللّه بکلّ شيءٍ عليم . ) ١٨
هيچ مصيبتي جز بـه فرمان خدا بهي نمي رسد ، و هر کـه به خدا ايمان بياورد ، خدا قلبش را هدايت مي کند . و خدا بـه هر چيزي داناست .
(الّذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر اللّه الا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب .) ١٩
آنان کـه ايمان آورده اند و دلهايشان بـه ياد خدا آرامش مي يابد . آگاه باشيد کـه دلها بـه ياد خدا آرامش مي يابد .
(اللّه نزّل احسن الحديث کتاباً متشابهاً مثاني تقشعرّ منـه جلود الّذين يخشون ربّهم ثمّ تلين جلودهم و قلوبهم الي ذکر اللّه . ) ٢٠
خدا بهترين سخن را نازل کرده هست . کتابي متشابه و دوتا دوتا ، کـه از تلاوت آن ، تناني کـه از پروردگارشان مي ترسند از خوف بلرزد . سپس تن و جانشان بـه ياد خدا بيارامد .
(انّما المؤمنون الّذين اذا ذکر اللّه و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً و علي ربّهم يتوکّلون)٢١
مؤمنان ، آناني هستند کـه چون نام خدا شود ، خوف بر دلهاشان چيره گردد و چون آيات خدا بر آنان خوانده شود ، ايمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توکّل مي کنند .
( يا ايّها الّذين آمنوا ان تتّقوا اللّه يجعل لکم فرقاناً .)٢٢
اياني کـه ايمان آورده ايد ، اگر از خدا بترسيد ، شما را بصيرت شناخت حق از باطل دهد .
(يا ايّها النّاس قد جاءتکم موعظه من ربّکم و شفاء لما في الصّدور و هديً و رحمـه للمؤمنين . ) ٢٣
اي مردم ! براي شما از جانب پروردگارتان موعظه اي و شفايي آمد براي آن بيماريي کـه در دل داريد و آن ، راهنمايي و رحمتي براي مؤمنان هست .
اينـها پاره اي از آياتي بودند کـه به مقصود ما دلالت دارند و رواياتي نيز درون دست هست که بـه حدّ تواتر معنوي رسيده اند کـه ما شماري از آنـها را مي آوريم .
امام صادق (ع) مي فرمايد کـه پدرم فرمود :
"ما من شيءٍ افسد للقلب من خطيئهٍ ، انّ القلب ليواقع الخطيئه فما تزال بـه حتّي تغلب عليه فيصيّر اعلاه اسفله ."٢٤
براي قلب ،هيچ چيز تباه تر از گناه نيست ، همانا قلب با گناهان درون مي ستيزد و همچنان هستند که تا گناه بر قلب چيرگي مي يابد و اين چنين قلب ، واژگون مي گردد .
ابوبصير مي گويد : از امام صادق (ع) شنيدم کـه مي فرمود :
"اذا اذنب الرّجل في قلبه نکته سوداء فان تاب انمحت و ان زاد زادت حتّي تغلب علي قلبه فلا يفلح بعدها ابداً . ٢٥"
هر گاه آدمي گناهي مرتکب شود ، نقطه اي سياه از دل او جوانـه مي زند ، بعد اگر توبه کرد ، اين نقطه محو مي گردد و اگر گناهي بر آن افزود، سياهي ها ، آنقدر فزوني مي گيرند کـه بر دل او چيره مي شوند ، و ديگر هرگز روي رستگاري نمي بيند .
امام صادق - عليه السّلام - مي فرمايد :
"ما من عبدٍ الّا و في قلبه نکته بيضاء فاذا اذنب ذنباً خرج في النکته نکته سوداء فان تاب ذهب ذلک السّواد ، و ان تمادي في الذّنوب زاد ذلک السّواد حتي يعظّي البياض فاذا غطّي البياض لم يرجع صاحبه الي خير ابداً و هو قول اللّه عزّوجلّ : (کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون ) .٢٦"
بنده اي نيست مگر آنکه درون دل او نقطه اي سفيد هست ، بعد هر گاه گناهي از او سر زند ، درون اين نقطه ، نقطه سياهي جوانـه مي زند ، بعد اگر توبه کرد ، اين سياهي از ميان مي رود و اگر درون ارتکاب گناهان ، لجاجت ورزيد ، اين سياهي ، آنقدر فزوني مي گيرد کـه روي سفيدي را مي پوشاند ، و هرگاه روي سفيدي پوشانده شد ، ديگر چنين شخصي هرگز روي خير نبيند . خداوند عزّ.وجل مي فرمايد : " حقّا ، کـه کارهايي کـه کرده بودند بر دلهاشان مسلّط شده هست . "
اميرالمؤمنان (ع) مي فرمايد :
(لا وجع اوجع للقلوب من الذّنوب .) ٢٧
براي دلها ، هيچ دردي دردآورتر از گناه نيست .
امام صادق (ع) مي فرمايد کـه پيامبر اکرم (ص) فرموده هست :
"اربع يمتن القلب : الذّنب علي الذّنب و کثره مناقشـه النساء ( يعني محادثتهن ) ، و مما راه الاحمق تقول و يقول و لا يرجع الي خير ، و مجالسه الموتي . فقيل له : يا رسول اللّه و ما الموتي ؟ قال : کلّ غني مترف . ٢٨"
چهار چيز درون برابر دل مانع گردد : گناه پشت سر گناه ، فراواني مناقشـه يعني گفتگو با زنان ، کشمکش با انسان احمق کـه تو بگويي و او پاسخت دهد ، بي آنکه بـه خير بازگردد ،و همنشيني با مردگان . عرض شد :يا رسول اللّه ! مردگان کيانند ؟ فرمود : هر توانگر اسرافکاري .
پيامبر اکرم (ص) فرمود :
"يا عباد اللّه احذروا لانـهماک في المعاصي و التهاون بها ، فان المعاصي تستولي الخذلان علي صاحبها حتّي توقعه في رَدّ ولايه وصيّ رسول اللّه - صلّي اللّه عليه و آله و سلّم - و دفع نبوّه نبي اللّه ، و لا تزال ايضاً بذلک حتّي توقعه في دفع توحيد اللّه و الالحاد في دين اللّه . ٢٩"
اي بندگان خدا ! بپرهيزيد از اينکه درون گناهان فرو رويد و گناهان را ناچيز شماريد ، همانا گناهان ، خواري را بر صاحب آن چيره مي سازد که تا اينکه او را وا مي دارد کـه ولايت جانشين پيامبر را نپذيرد و از پذيرش نبوّت پيامبر سر بر تابد ، و پيوسته چنين خواهد که تا وقتي کـه او را وا مي دارد که تا توحيد الهي را بـه کناري نـهد و در دين خدا بـه الحاد کشانده شود .
اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد :
"من کثر کلامـه کثر خطاؤه ، و من کثر خطاؤه قلّ حياؤه و من قلّ حياؤه قلّ ورعه ، و من قلّ ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النّار .٣٠"
هر کـه سخنش فزوني گيرد ، خطايش فراوان گردد ، و هر کـه خطايش فراوان گشت ، شرمش رو بـه کاهش مي نـهد و هر مش رو بـه کاهش نـهاد ، پاکدامني اش اندک شود و هر کـه پاکدامني اش اندک شود ، دلش مي ميرد و هر کـه دلش مُرد ، درون آتش فرو افتد .
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد :
"لا يستقيم ايمان عبد حتّي يستقيم قلبه ولا يستقيم قلبه حتّي يستقيم لسانـه .٣١"
ايمان بنده سامان نپذيرد مگر آنکه دلش بـه راه راست آيد ، و دلش بـه راه راست نيايد مگر آنکه زبانش از کژي کناره گيرد .
امام صادق (ع) مي فرمايد :
"من زهد في الدّنيا أثبت اللّه الحکمـه في قلبه و انطق بها لسانـه و بصره عيوب الدّنيا داءها و دواءها و اخرجه من الدّنيا سالماً الي دارالسلام .٣٢"
هر کـه در دنيا زهد پيشـه کند ، خداوند حکمت را درون دل او استوار سازد و زبان او را بـه حکمت بگشايد و عيوب دنيا از درد آن گرفته که تا دوايش را درون برابر او بـه نمايش گذارد و به سلامت ، او را از دنيا بـه سراي آرامش برد .
امام رضا (ع) بـه نقل از پدرانش مي فرمايد کـه پيامبر اکرم (ص) فرموده هست :
"ما اخلص عبداللّه عزّوجلّ اربعين صباحاً الّا جرت ينابيع الحکمـه من قلبه علي لسانـه .٣٣"
هيچ بنده اي چهل بامداد خويش را براي خدا خالص نگرداند مگر آنکه چشمـه هاي حکمت از دل او بـه زبانش سرازير گردد.
ابان بـه سويد بـه نقل از امام صادق (ع) مي گويد :
"قلت ما الّذي يثبّت الايمان في العبد ؟ قال : الّذي يثبته في الورع و الّذي يخرجه منـه الطّمع . ٣٤"
عرض کردم : چه چيز ايمان را درون بنده استوار مي گرداند ؟ فرمود : همان کـه پاکدامني را درون او استوار مي سازد و آز را از دل او بر مي کند .
امام صادق (ع) مي فرمايد :
" الصمت شعار المحقّقين بحقائق ما سبق و جفّ القلم بـه و هو مفتاح کلّ راحه من الدّنيا و الاخره و فيه رضا الرّب و تخفيف الحساب و الصّون من الخطايا و الزلل ، قد جعله اللّه سترا علي الجاهل و زيناً للعالم و معه عزل الهواء و رياضه النفس و حلاوه العباده و زوال قسوه القلب و العفاف و المروّه و الظرف . ٣٥و٣٦"
سکوت ، شعاراني هست که حقايق آنچه را کـه در قلم صنع رفته ، تحقّق مي بخشند . و قلم بـه سبب آن ، خشک شده و کليد هر گونـه آسايش درون دنيا و آخرت هست . خشنودي خداي و آسانگيري درون حساب روز رستخيز و محفوظ ماندن از خطايا و لغزشـها ، درخاموشي نـهفته است. خداوند آن را پوشش نادان و آرايش دانا مقرر فرموده هست در پرتو آن ، هوي و هوس بـه کناري نـهاده مي شود . رياضت نفس و شيريني عبادت و از ميان رفتن سخت دلي و نيز بـه کف آوردن پاکدامني و جوانمردي و کياست ، درون آن نـهفته هست .
اين آيات و روايات ، همگي دلالت بر آن دارند کـه انديشـه ها ، گفتارها و کردارها ، ملکه ها را ايجاد مي کنند . پديد آمدن چيستي ها نيز از ملکه ها بر مي خيزد ،و آدمي ، کمال انساني را بـه برکت ملکات فاضله درون مي يابد ، چنان کـه آدمي مي تواند از انسانيّت بـه حيوانيّت تنزّل کند ، همان گونـه کـه آدمي - آن طور کـه قبلاً گفتيم - متناسب با ملکات رذيله ، چهره هاي گوناگوني مي پذيرد . گاهي بـه سبب سرکشي و ملکه ستمگري برخاسته از گفتار و کردار و انديشـه ، چهره سگ مي يابد و گاهي چهري خوک . آن گونـه کـه گاهي بـه سبب وجود اين ملکه ها ، آدمي چهره اي غير مادي مي يابد کـه آيات و رواياتي نيز درون اين زمينـه رسيده هست .
ما نخست برخي از اين آيات را کـه دلالت بر اين نکتي ظريف و دقيق و يقيني نزد اهلش دارد ، بيان مي کنيم و در پي آن، رواياتي را مي آوريم کـه در حدّ تواتر معنوي بر اين موضوع تصريح دارند .
برخي ا زاين آيات ، کمال صراحت را دارند ، و برخي ظاهر هستند ، و شماري با درنگ بر اين مـهم دلالت مي کنند از جملي اين آيات هست :
(فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار الّتي وقودها الناس و الحجاره اعدّت للکافرين . )٣٧
و هر گاه چنين نکرديد - کـه هرگز نتوانيد کرد -پس بترسيد از آتشي کـه براي کافران مـهيا شده و هيزم آن ، مردمان و سنگها هستند .
(و اولئک هم وقود النّار )٣٨
آنـها خود هيزم آتش جهنمند .
(من قبل ان نطمس وجوهاً فنردّها علي ادبارها .)٣٩
پيش از آنکه نقش چهره هايتان را محو کنيم و رويهايتان را بـه قفا برگردانيم .
(هنالک تبلوا کلّ نفس ما اسلفت ) ٤٠
در آنجا ، هر هر چه کرده هست ، پاداشش را خواهد ديد .
(و کلّ انسانٍ الزمناه طائره في عنقه و نخرج له يوم القيامـه کتاباً يلقاه منشورا . اقرء کتابک کفي بنفسک اليوم عليک حسيباً . )٤١
کردار نيک و بد هر انساني را چون طوقي بـه گردنش آويخته ايم ، و در روز قيامت براي او ، نامـه اي گشاده بيرون آوريم که تا درآن بنگرد .(به او گوييم ) نامـه ات را بخوان . امروز تو خود براي حساب کشيدنِ از خود بسنده اي .
( و نحشرهم يوم القيامـه علي وجوههم عمياً و بکماً و صمّاً ماويهم جهنّم .)٤٢
در روز قيامت درون حالي کـه چهره هايشان رو بـه زمين هست ، کور و لال و کر ، محشورشان مي کنيم و جهنم جايگاه آنـهاست .
(و من کان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضلّ سبيلاً .) ٤٣
و هر کـه در اين دنيا نابينا باشد ، درون آخرت نيز نابينا و گمراه تر هست .
(و من اعرض عن ذکري فانّ له معيشـهً ضنکاً و نحشره يوم القيامـه اعمي . قال ربّ لم حشرتني اعمي و قد کنت بصيراً . قال کذلک اتتک اياتنا فنسيتها و کذلک اليوم تنسي .)٤٤
و هر از ياد من روي برتابد ، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم . گويد : اي پروردگار من ! چرا مرا نابينا محشور کردي و حال آنکه من بينا بودم . گويم : همچنان کـه تو آيات ما را فراموش مي کردي ، امروز خود ، فراموش گشته اي .
(انّکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنّم .)٤٥
شما و آنچه جز اللّه مي پرستيد ، هيزمـهاي جهنّميد .
(و يوم تقوم السّاعه يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعهٍ کذلک کانوا يؤفکون .) ٤٦
روزي کـه قيامت بر پا شود ، مجرمان سوگند خورند کـه جز ساعتي درون گور نيارميده اند . آري ، اين چنين از حق منحرف مي شوند .
(يعرف المجرمون بسيماهم فيوأخذ بالنّواصي والاقدام .) ٤٧
کافران را بـه نشان صورتشان مي شناسند و از سوي جلو ، سروپاهايشان مي گيرند .
(يوم يبعثهم اللّه جمعياً فيحلفون له کما يحلفون لکم و يحسبون انّهم علي شيءٍ .) ٤٨
روزي کـه خدا همي آنـها را زنده مي کند ، همچنان کـه براي شما قسم مي خوردند، براي او هم قسم خواهند خورد ، و مي پندارند کـه سودي خواهند برد .
(يا ايّها الّذين امنوا قوا انفسکم و اهليکم ناراً وقودها النّاس و الحجاره .) ٤٩
اياني کـه ايمان آورده ايد ، خود و خانواده خود را از آتشي کـه هيزم آن مردم و سنگها هستند ، نگه داريد .
(يوم يکشف عن ساقِ و يدعون الي السّجود فلا يستطيعون . خاشعهً ابصارهم ترهقهم ذلّه و قد کانوا يدعون الي السجود و هم سالمون . ) ٥٠
روزي کـه آن واقعه عظيم پديدار شود و آنـها را بـه سجود فراخوانند ، ولي نتوانند . وحشت درون چشمانشان پيداست ، ذلت بر آنـها چيره شده هست . پيش از اين نيز آنـها را درون عين تندرستي بـه سجده فراخوانده بودند .
(و امّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً ) ٥١
اما آنان کـه از حق دورند ، هيزم جهنم خواهند بود .
(يوم ينفخ في الصّور فتأتون افواجاً .)٥٢
روزي کـه در صور دميده شود و شما گروه گروه بياييد .
(يوم تبلي السّرائر .) ٥٣
روزي کـه نـهفته ها آشکار مي شود .
(يومئذٍ يصدر النّاس اشتاتاً ليروا اعمالهم .) ٥٤
روزي کـه مردم گروه گروه بيرون آيند که تا اعمالشان بديشان نشان داده شود .
مي بينيد کـه بيشتر اين آيات ، مبيّن مقصود ما هستند ، بـه ويژه با پيوست بـه رواياتي کـه در تفسير آنـها بـه دست ما رسيده و بيان خواهد شد .
به نقل از صدر المتألهين بـه آيات ديگري نيز استشـهاد شده هست و ما برخي از آنـها را بـه همراه بعضي ديگر بيان مي کنيم کـه با اندکي درنگ و ژرف انديشي مقصود ما را آشکار مي سازد . از آنجا کـه در مقام تفسير نيستيم ، تنـها آيات را ذکر مي کنيم و تفسير و تأمّل درون آن بـه اهلش وا مي نـهيم :
(صمّ بکم عمي فهم لا يرجعون .)٥٥
کرانند ، لالانند ، کورانند ، و باز نمي گردند .
به نام خدا
(فامّا الذّين شقوا ففي النّار لهم فيها زفير و شـهيق . )٥٦
اما بدبختان درون آتشند و مردمان را درون آنجا ناله اي زار و خروشي سخت بُوَد .
(لهم فيها زفير و هم فيها لا يسمعون .)٥٧
آنان درجهنم فرياد مي كشند و در آنجا هيچ نمي شنوند .
(قال اخسئوا فيها و لا تكلّمون .)٥٨
گويد :‌در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد .
(اذا الاغلال في اعناقهم و السّلاسل يسحبون . في الحميم ثمّ في النّار يسجرون .)٥٩
آنگاه كه غلها را بـه گردنشان اندازند و با زنجيرها بكشندشان ، درون شان ،‌سپس درون آتش ،‌افروخته شوند .
(أفمن يمشي مكبّاً علي وجهه اهدي امّن يمشي سوياً‌علي صراطٍ‌ مستقيمٍ‌ .)٦٠
آيا آن كس كه نگونسار و بر روي افتاده ،‌راه مي رود ،‌هدايت يافته تر هست يا آن كه بر پاي ايستاده و بر راه راست مي رود ؟‌
در اين زمينـه ،‌روايات رسيده بسيار فراوان هست و ما تنـها بـه بيان گزيده اي از آنـها بسنده مي كنيم :
پيامبر اكرم (ص)‌مي فرمايد :
" و من بغي علي فقيراو تطاول عليه و استحقره حشره اللّه يوم القيامة مثل الذرة في صورة‌ رجل حتي يدخل النار.)٦١
كسي كه بر تهيدستي تجاوز كند يا بر او دست اندازد و خُردش كند . خداوند بـه روز رستخيز او را چنان ذرّه اي بـه چهره انسان برانگيزاند که تا به آتش درون آيد .
امام باقر و امام صادق - عليهماالسّلام - نقل مي كنند كه اميرم‍ؤمنان (ع)‌به براء بن عازب فرمود :
"كيف وجدت هذا الدّين ؟‌قال :‌كنا بمنزلة‌اليهود قبل ان نتبعك تخف علينا العبادة‌،‌فلما اتبعناك و وقع حقائق الايمان في قلوبنا وجدنا العبادة‌ قد تثاقلت في اجسادنا . قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - :‌فمن ثمّ‌ يحشر الناس يوم القيامة‌ صور الحمير .)٦٢
اين دين را چگونـه يافتي ؟ عرض كرد:‌ما پيش از آنكه از تو پيروي كنيم چونان يهود ،‌عبادت را ناچيز مي شمرديم ،‌پس چون از تو پيروي كرديم و حقايق ايمان درون دلمان رسوخ كرد ،‌عبادت را درخويش گران يافتيم . اميرمؤمنان (ع)‌فرمود : از همين روست كه مردم درون روز رستخيز بـه چهري خران محشور مي شوند .
برسي روايت مي كند :
" ان رجلاً‌ قال لعلي بن الحسين - عليهما السلام - بماذا فضلنا علي اعدائنا و فيهم من هو اجمل منا ؟ فقال له الامام - عليه السلام - أتحب ان تري فضلك عليهم ؟ فقال :‌نعم . فمسح يده علي وجهه و قال انظر! فنظر فاضطرب و قال : جعلت فداك ردّني الي ما كنت فاني لم ارفي المسجد الا دبّاً‌و قرداً‌و كلبا فمسح يده علي وجهه فعاد الي حاله .)٦٣
مردي بـه امام سجاد (ع) عرض كرد :‌چرا ما بر دشمنان خود برتري داده شده ايم درون حالي كه درون ميان ايشان كساني زيباتر از ما يافت مي شوند ؟‌ امام (ع)‌فرمود :‌آيا دوست داري فضل خود را بر ايشان مشاهده كني ؟ عرض كرد :‌آري . بعد حضرت دست خود را بر چهري او كشيد و فرمود نگاه كن . او همين كه نگاه كرد ،‌پريشان شد و گفت : قربانت گردم مرا بـه حال نخست خود بازگردان كه من درون مسجد جز خرس و ميمون و سگ نمي بينم . حضرت دستي بر چهري‌ او كشيد و او بـه حال نخست خود باز گشت .
امام باقر (ع)‌مي فرمايد :
" يحشر المكذبون بقدره تعالي من قبورهم قد مسخوا قردة و خنازير. ٦٤"
دروغ پردازان بـه قدرت الهي ،‌در حالي از گورهاشان برانگيخته مي شوند كه بـه ميمون و خوك بدل شده اند .
داود بن فرقد بـه نقل از برادرش مي گويد از امام صادق (ع)‌شنيدم كه مي فرمود :
"انّ المتكبرين يجعلون في صور الذّرّ‌يتوطاهم الناس حتي يفرغ اللّه من الحساب .٦٥"
همانا متكبران بـه صورت ذرّه درون خواهند آمد كه مردم ،‌آنـها را زير پاي مي نـهند که تا آنگاه كه خداوند كار حساب را بـه پايان برد .
امام صادق (ع)‌مي فرمايد :
"من سوّد اسمـه في ديوان فلان حشره اللّه يوم القيامة‌ خنزيرا .٦٦"
هر كه نام خود را درون فلان ديوان ثبت كند ،‌خداوند او را بـه روز رستخيز همچون خوك برانگيزاند .
امام صادق (ع)‌مي فرمايد :
"من لقي المسلمين بوجهين و لسانين جاء يوم القيامة‌ و له لسانان من نار .٦٧ "
هر كه با دو رو و دو زبان با مسلمانان روبه رو شود ،‌در روز رستخيز درون حالي بيايد كه دو زبان از آتش دارد .
امام صادق (ع)‌مي فرمايد :
"...و ايّاكم ان تزلقوا السنتكم بقول الزور و البهتان والاثم والعدوان ،‌فانكم ان كنتم السنتكم عمّا يكرهه اللّه مما نـهاكم عنـه كان خيراً‌ لكم عند ربكم من ان تزلقوا السنتكم بـه ،‌فان زلق اللسان فيما يكرهه اللّه و ما نـهي عنـه مراده للعبد عنداللّه و مقت من اللّه و صمّ و عمي و بكم يورثه اللّه اياه يوم القيامة‌،‌ فتصيروا كما قال اللّه :(صمّ بكم عمي فهم لا يرجعون )‌يعني لا ينطقون (و لا يوذن لهم فيعتذرون .).٦٨"
مبادا زبان بـه گفتار دروغ و بهتان و دشمني بيالاييد ،‌زيرا اگر زبانتان را از آنچه خدا نمي خواهد و شما را از آن بازداشته هست ،‌نگهداريد ،‌پيش پروردگارتان بهتر هست كه زبان بدان آلوده كنيد،‌زيرا آلودن زبان بدانچه خدا را ناپسند آيد و از آن باز دارد،‌در درگاه او براي بنده هلاكت بار هست و مورد دشمني خدا ،‌و كري و كوري و گنگي روز قيامت هست ،‌چنانچه خدا درباري منافقان فرموده هست : "كر و گنگ و كورند و برنگردند ."‌يعني نتوانند سخن گفت ،‌و فرموده هست "به آنـها اجازه داده نشود که تا عذر جويند ."
در خبري طولاني از امام صادق (ع)‌رسيده هست كه مي فرمايد :
"...فاذا انا بقوم ايديهم موائد من لحم طيب و لحم خبيث و هم يأكلون الخبيث و يدعون الطيب ‌،فسألت جبرئيل من هؤلاء ؟ فقال :‌الّذين يأكلون الحرام و يدعون الحلال من امتك . قال ثم مررت باقوام لهم مشافر كمشافر الابل يقرض اللحم من اجسامـهم و يلقي في افواههم ،‌فقلت :‌من هولاء‌ يا جبرئيل ؟‌فقال : هم الهمّازون اللمّازون . ثم مررت باقوام ترضع وجوههم و روسّهم بالصخر ،‌فقلت ،‌من هؤلاء يا جبرئيل ؟‌فقال :‌الّذين يتركون صلوة‌العشاء . ثم مضيت فاذا انا باقوام يقذف بالنّار في افواههم فتخرج من ادبارهم ،‌فقلت :‌من هولاء ؟‌قال :‌هولاء الّذين ياكلون اموال اليتامي ظلماً‌ انّما ياكلون في بطونـهم ناراً‌و سيصلون سعيرا . ثم مضيت فاذا انا باقوام يريد احدهم ان يقوم فلا يقدر من عظم بطنـه ،‌فقلت :‌من هؤلاء يا جبرئيل ؟ قال : فهم الّذين ياكلون الربا لا يقومون الّا كما يقوم الذي يتخبطّه الشيطان من المسّ و انـهم لسبيل آل فرعون يعرضون علي النار غدوا و عشاء يقولون : ربّنا متي تقوم الساعة‌ و لايعلمون ان الساعة ادهي و امّر . ثم مررت بنساء‌ معلقات بثديهن ،‌ فقلت : من هولاء‌يا جبرئيل ؟ فقال :‌هن اللواتي يورثن اموال ازواجهن اولاد غيرهم .٦٩"
... بعد من بـه گروهي گذر كردم كه درون برابر آنـها سفره هايي از گوشت پاك و گوشت ناپاك گسترده بود . آنـها از گوشت ناپاك مي خوردند و گوشت پاك را وا مي نـهادند . از جبرئيل پرسيدم اينان كيانند ؟‌گفت :‌كساني از امّت تو هستند كه حرام مي خورند و حلال را وا مي نـهند . سپس بـه جماعتي گذر كردم كه كاردهايي با خود داشتند كه شتر را با آن مي كشند ،‌آنـها با اين كاردها تكّه هاي گوشت خود را مي بريدند و در دهان مي گذاشتند ،‌گفتم :‌اي جبرئيل !‌اينان كيانند؟‌گفت ،‌سخن چينان عيبجو . سپس بـه گروهي گذشتم كه سروصورت خود را بـه صخره مي زدند و خرد مي كردند ،‌گفتم :‌اي جبرئيل !اينان كيانند ؟‌گفت :‌كساني كه نماز عشا را ترك مي كنند . سپس بـه گروهي گذشتيم كه درون دهان آنـها آتش افكنده مي شد و شان خارج مي شد ،‌گفتم :‌اينان كيانند ؟‌
گفت :‌اينان كساني هستند كه اموال يتيمان را بـه ستم مي خورند و جز اين نيست كه آتش د رشكم خود مي افكنند كه درون دورخ جاي مي گيرند . سپس بـه گروهي گذشتم كه يكي از آنـها ،‌آهنگ برخاستن داشت ،‌ليكن از بزرگي شكم نمي توانست برخيزد ،‌گفتم :‌اي جبرئيل !‌اينان كيانند ؟‌گفت اينان كساني هستند كه ربا مي خورند و نمي توانند برخيزند مگر همچون كساني كه جن زده شده اند و آنان بـه شيوه آل فرعون ،‌بام و شام بـه آتش عرصه مي شوند و مي گويند :‌خدايا ،‌كي رستخيز بـه پا خواهد شد و نمي دانند كه رستخيز بسيار گرانتر و تر هست . سپس بـه زناني برخوردم كه از هايشان آويزان شده بودند ،‌گفتم :‌اي جبرئيل !‌اينان كيانند ؟‌گفت :‌اينان زناني هستند كه اموال شوهرانشان را بـه فرزندان ديگران بـه ارث مي گذارند .
ابوبصير بـه امام باقر - عليه السلام - عرض كرد :
"ما اكثر الحجيج و اعظم الضجيج !‌فقال :‌بل ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج !‌تحب ان تعلم صدق ما اقوله و تراه عياناً‌؟ فمسح يده علي عينيه ودعا بدعوات ،‌فعاد بصيراً‌،‌فقال انظر يا ابابصير الي الحجيج !‌قال : فنظرتُ‌ فاذا اكثر الناس قردة‌و خنازير و المؤمن بينـهم مثل الكواكب اللّامع في الظّلماء‌. فقال ابوبصير :‌صدقت يا مولاي ما اقل الحجيج و اكثر الضجيج .٧٠"
ابوبصير بـه امام باقر (ع) عرض كرد :‌چه فراوانند حاجيان و چه زياد هست شيون و ناله !‌امام (ع)‌فرمود : بلكه بهتر هست بگويي چه فراوان هست ناله و چه اندك هست حاجي . آيا دوست داري درستي آنچه را بـه تو گفتم بداني و آشكارا آن را ببيني ؟‌پس دستش را برچهري ابوبصير كشيد و دعاهايي خواند و او بصيرت يافت . بعد فرمود: اي ابوبصير بـه حاجيان بنگر . ابوبصير مي گويد : من نگريستم و ناگاه همي‌ مردم را ديدم كه يا ميمونند يا خوك ،‌و مؤمن درون ميان ايشان چونان اختري درخشان درون تاريكي هست . ابوبصير گفت : راست گفتي سرورم ،‌چه اندك هست حاجي و چه فراوان هست شيون و ناله .
نظير همين روايت از امام صادق (ع)‌رسيده هست و درون آن تنـها اين عبارت افزوده شده هست :
"فهالني ذلك ثمّ أمرّ يده علي بصري فرأيتهم كما كانوا في المرّة‌ الاولي .٧١"
مرا هراس برداشت ،‌سپس حضرت (ع)‌دست خود را بر چشم من كشيد و من آنـها را چنان ديدم كه درون آغاز ديده بودم .
طبرسي - رحمةاللّه - درون ذيل آيه :(‌يوم ينفخ في الصّور فتأتون افواجاً‌)‌اين چنين مي گويد .
در حديثي كه از براءبن عازب رسيده هست مي گويد :
"كان معاذ بن جبل جالساً‌ قريباً‌ من رسول اللّه (ص) في منزل ابي ايوب الأنصاري فقال معاذ :‌يا رسول اللّه أرايت قول اللّه تعالي :(‌يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجاً؟)‌الايات . فقال : يا معاذ سألت عن عظيم من الامر . ثمّ أرسل عينيه ثم قال :‌يحشر عشرة‌ اصناف من امّتي أشتاتاً‌ قد ميزهم اللّه من المسلمين وبدل صورهم ،‌بعضهم علي صورة‌ القردة‌،‌و بعضهم علي صورة‌الخنازير ،‌و بعضهم منكوسون ارجلهم من فوق و وجوههم من تحت ثم يسحبون عليها ،‌و بعضهم عمي يترددون ،‌و بعضهم صمّ بكم لا يعقلون ،‌و بعضهم يمضغون السنتهم فيسيل القيح من افواههم لعابا يتقذر هم اهل الجمع ،‌و بعضهم مقطعة‌ ايديهم و ارجلهم ،‌و بعضهم مصلبون علي جذوع من نار ،‌و بعضهم اشدّ نتناً‌ من الجيف ،‌و بعضهم يلبسون جبابا سابغة‌ من قطران لازقه بجلودهم . فامّا الذّين علي صورة‌ القردة‌ فالقتات من الناس و أمّا الّذين علي صورة‌ الخنازير فاهل السحت ،‌و امّا المنكوسون علي رؤسهم فاكلة الربا ،‌و العمي الجائرون في الحكم ‌،و الصم البكم المعجبون باعمالهم ،‌و الّذين يمضغون بألسنتهم فالعلماء و القضاة‌ الّذين خالف اعمالهم اقوالهم ،‌و المقطعة ايديهم و ارجلهم الّذين يؤذون الجيران ،‌و المصلبون علي جذوع من نار فالسعاة‌ بالنّاس الي السّلطان ،‌و الّذين هم اشدنتناً‌ من الجيف فالذين يتمتعون بالشـهوات و الذّات و يمنعون حق اللّه في اموالهم ،‌والّذين يلبسون جباب فاهل الفخر و الخيلاء‌.٧٢"
معاذ بن جبل درون خاني‌ ابوايوب انصاري نزديك پيامبر (ص)‌نشسته بود. معاذ گفت :‌يا رسول اللّه !‌نظرت پيرامون آيي : (يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجاً‌)‌چيست ؟‌حضرت (ص)‌فرمود :‌اي معاذ !‌سوالي بزرگ كردي و سپس نگاه خود را بـه سويي افكند و فرمود:
در روز رستخيز ،‌ده گروه از امّت من پراكنده خواهند بود و خداوند آنـها را ا ز مسلمانان جدا مي كند و چهره هاشان را دگرگون مي سازد . برخي از آنـها بـه چهره ميمون ،‌و برخي بـه چهره خوك خواهند بود ،‌و پاره اي از آنـها واژگونـه از بالا بـه پا آويزان خواهند بود . و چهره هاشان بر زمين قرار خواهد داشت و صورتهاي آنـها بر خاك كشيده خواهد شد. و شماري از آنـها ،‌كوراني خواهند بود كه آمدو شد مي كنند،‌و بعضي كران و لالاني خواهند بود بي بهره از خرد ،‌و مشتي از آنـها زبانـهاي خود را مي جوند و چرك از دهان آنـها چنان سرازير هست كه رستاخيزان حضور ايشان را ناخوش مي شمرند ،‌و برخي ديگر دست و پاي خود را تكه تكه مي كنند ،‌و شماري بر تنوره هايي از آتش بـه چهار ميخ كشيده شده اند و تعدادي از مُردار بدبوترند ،‌و برخي جامـه هايي از قير بر تن دارند كه بـه پوستشان چسبيده هست .امّا كساني كه بـه چهره ميمون هستند ،‌همان سخن چينانند . كساني كه بـه چهره خوك هستند ،‌حرام خواران مي باشند . كساني كه بر پا آويخته هستند ،‌ربا خواران اند . كوران،‌همان حاكمان بيدادگر هستند . كران و لالان ،‌كساني هستند كه بـه اعمال خود مغرورند . كساني كه زبان خويش را مي جوند ،‌علما و قاضياني هستند كه رفتارشان با گفتارشان ناهمسوست . كساني كه دست و پاي خود را تكه تكه مي كنند ،‌همانـهايي هستند كه همسايگان خويش را مي آزارند . كساني كه بر تنوره هايي از آتش بـه چهار ميخ كشيده شده اند ،‌اشخاصي هستند كه نزد حاكم ،‌از مردم بدگويي مي كنند. آنـهايي كه از مُردار بدبوترند ،‌كساني هستند كه پيوسته از شـهوات و لذّات حرام بهره مي برند و حق خدا درون اموالشان را نمي پردازند . كساني كه جامـه هايي از قير بر تن دارند ،‌همان برخود بالندگان و متكبران هستند .
تكمله
از قرآن و روايات متواتر چنين پيداست كه اعمال بـه دو مفهوم ديگر نيز تجسم مي يابند:
الف)‌اعمال برخاسته از اقوال و افعال و بلكه افكار ،‌به گونـه اي هماهنگ با همين اعمال يا افكار تجسم مي يابند . بعد اعمال زشت ،‌به گونـه اي زشت تجسم مي يابند و اعمال نيكو‌،به گونـه اي نيكو ،‌و آدمي با اعمال خود برانگيخته خواهد شد و اعمال همچنان با انسان خواهد بود . بلكه از اين آيات و روايات چنين پيداست كه همي نعمتهاي بهشتي چيزي نيست مگر همان اعمال نيكو و نقمتهاي دوزخ ،‌حتّي آتش نيز عين اعمال ناپسند آدميان هست .
ب) اعمال برخاسته از افعال و اقوال ،‌بلكه افكار و ملكه ها تاثير شگرفي درنيكبختي يا نگونبختي دنيوي دارند . حتّي مي توان گفت كه كاميابي و بدبختي دنيوي نيست مگر همين اعمال خير و شر. از آيات و روايت چنين بـه دست مي آيد كه اعمال پاك يا پلشت درون سعادت يا بدبختي فرزندان و حتّي ملّت وجامعه تاثير دارد ،‌و نبايد چنين تصور كرد كه اين با عدالت ناهمسو هست ،‌چه ،‌قرآن مي فرمايد :
(و لا تزر وازرة‌ وزر اخري .)٧٣
و كسي بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد .
زيرا اين آثار وضعي ،‌چونان آتش هست و هر كه آن را برفروزد ،‌خويش را بـه آتش كشيده هست .چنان كه اطرافيان خود را نيز خوراك آتش مي كند ،‌اگر چه درون ميان آنـها كودكي خُرد و بي گناه نيز درخواب باشد . آري ،‌بردوش او ، دو بار خواهد بود ؛ بار سوختن خويشتن و بار سوختن ديگران . انسان بي گناهي كه بـه آتش ديگري بسوزد پاداش مصيبتي را دريافت كرده هست بدون آنكه كاري كرده باشد ،‌و امّا اين سخن پروردگار : (و لاتزرو وازرة‌ وزر اخري .)‌به آخرت مربوط هست و با سخن ما پيوندي ندارد .
ما نخست آيات و رواياتي را بيان مي كنيم كه بر تجسّم عمل بـه مفهوم اوّل دلالت دارد و در پي آن ،‌آيات و رواياتي را مي آوريم كه برتجسّم عمل بـه مفهوم دوم اشاره دارد. اما از جمله آياتي كه بـه مفهوم اوّل دلالت دارند آيات زير هست :
(و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ‌تجدوه عنداللّه انّ اللّه بما تعملون بصير .)٧٤
وآنچه ازخير براي خود ،‌پيشاپيش مي فرستيد ،‌نزد خدا مي يابيد . همانا خدا بـه آنچه مي¬كنيد بيناست .
(فكيف اذا جمعناهم ليومٍ‌ لاريب فيه و وفّيت كلّ‌ نفسٍ‌ ما كسبت .)٧٥
حالشان چگونـه خواهد بود درون آن روزي كه بي ترديد ،‌همـه را گرد آوريم که تا پاداش عمل هر كس داده شود .
(يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضراً‌ و ما عملت من سوءٍ تودّ لو انّ بينـها و بينـه امداً‌ بعيداً‌ و يحذّركم اللّه نفسه .)٧٦
روزي كه هر كس كارهاي نيك و كارهاي بد خود را درون برابر خويش حاضر ببيند ،‌آرزو كند كه اي كاش ميان او و كردار بدش فاصله اي زياد بود . خداوند شما را از خودش مي ترساند .
(و ما كان لنبيٍّ‌ان يغّل و من يغلل يأت بما غلّ يوم القيامة ثمّ توفّي كلّ نفسٍ‌ما كسبت و هم لا يظلمون .)٧٧
هيچ پيامبري خيانت نكند و هر كه بـه چيزي خيانت كند ،‌آن را درون روز قيامت با خود آورد . سپس جزاي عمل هر كس بـه تمامي داده خواهد شد و بر كسي ستمي نرود .
(ليجزي اللّه كلّ نفسٍ‌ ما كسبت .)٧٨
تا خدا هر كس را برابر عملش كيفر دهد .
(ليحملوا اوزارهم كاملةً‌ يوم القيامة و من اوزار الّذين يضلّونـهم بغير علم .)٧٩
تا درون روز قيامت ،‌همي بار گناه خويش و بار گناه كساني را كه بـه ناداني گمراهشان كرده بودند ،‌بردارند .
(و وجدوا ما عملوا حاضراً‌)٨٠
و آنچه را كرده اند حاضر مي يابند .
(و ان كان مثقال حبّةٍ‌ من خردلٍ‌ اتينا بها .)٨١
و اگرعملي بـه سنگيني يك خردل هم باشد بـه حسابش مي آوريم .
(من كفر فعليه كفره و من عمل صالحاً‌ فلانفسهم يمـهدون .)٨٢
كساني كه كافر باشند ،‌كفرشان بـه زيانشان باشد و آنـها كه كاري شايسته كرده باشند ،‌براي خود پاداشي نيكو آماده كرده اند .
(و جعلنا الاغلال في اعناق الّذين كفروا هل يجزون الّا ما كانوا يعملون .)٨٣
و ما غلها را برگردن كافران بگذاريم .آيا نـه چنين هست كه درون برابر اعمالشان مجازات مي شوند ؟‌
(و قيل للظّالمين ذوقوا ما كنتم تكسبون .)٨٤
و بـه ستمگران گفته مي شود :‌در برابر آنچه كه انجام داده ايد ،‌عذاب را بچشيد .
(يوم تري المؤمنين و المؤمنات يسعي نورهم بين ايديهم و بايمانـهم بشريكم اليوم جنّات تجري من تحتها الانـهار خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم .يوم يقول المنافقون و المنافقات للّذين امنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نوراً‌فضرب بينـهم بسورٍ‌له باب باطنـه في الرحمة‌و ظاهره من قبله العذاب .)٨٥
روزي كه مردان مؤمن و زنان مؤمن را ببيني كه نورشان پيشاپيش و در سمت راستشان مي رود .در آن روز ،‌بشارتشان بـه بهشتهايي هست كه درون آن ،‌نـهرها روان هست و درون آن ،‌جاويدخواهيد ماند ،‌و اين كاميابي بزرگي هست . روزي كه مردان منافق و زنان منافق بـه كساني كه ايمان آورده اند مي گويند :‌درنگي كنيد که تا از نورتان فروغي گيريم .گويند : بـه دنيا بازگرديد و از آنجا نور بطلبيد . ميانشان ديواري برآورند كه بر آن ديواردري باشد؛‌درون آن رحمت و بيرون آن عذاب باشد .
(يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللّه و لتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ‌.) ٨٦
اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد . و بايد هركس بنگرد كه براي فردايش چه پيش مي فرستد .
(يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه .)٨٧
روزي كه آدمي هرچه را پيشاپيش فرستاده هست مي نگرد .
(علمت نفس ما احضرت .)٨٨
هر كه بداند چه حاضر كرده هست .
(علمت نفس ما قدّمت و اخّرت .)٨٩
هر كس مي داند چه چيز پيشاپيش فرستاده ،‌و چه چيزبر جاي گذاشته هست .
(هل ثوّب الكفّار ما كانوا يفعلون .)٩٠
آيا كافران برابر اعمالشان پاداش يافته اند ؟
(يومئذٍ‌يصدر الناس اشتاتاً‌ ليروا اعمالهم . فمن يعمل مثقال ذرّةٍ‌ خيراً‌ يره . و من يعمل مثقال ذرّةٍ‌ شراً‌ يره .)٩١
در آن روز ،‌مردم ،‌پراكنده از قبرها بيرون مي آيند که تا اعمالشان را بـه آنـها بنمايانند ،‌پس هر كس بـه وزن ذرّه اي نيكي كرده باشد ،‌آن را مي بيند و هر كس بـه وزن ذرّه اي بدي كرده باشد ،‌آن را مي بيند .
اكنون بـه ذكر روايات مربوط بـه بحث مي پردازيم :
قيس بن عاصم بـه پيامبر (ص)‌عرض كرد :‌مرا پنده بده . پيامبر (ص) فرمود :
" انـه لابد لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حي و تدفن معه و انت ميت فان كان كريماً‌ اكرمك و ان كان لئيما أسلمك ،‌ثم لا يحشر الّا معك و لا تبعث الّا معه و لا تسأل الّا عنـه ،‌فلا تجعله الّا صالحاً‌،‌فانّه ان صلح أنست بـه و ان فسد لا تستوحش الّا منـه و هو فعلك . ٩٢"
اي قيس !‌ناگزير همنشيني خواهي داشت كه با تو بـه خاك سپرده خواهد شد ،‌در حالي كه او زنده هست و تو با او درحالي كه تو مرده اي بـه خاك سپرده خواهي شد . بعد اگر كريم باشد ،‌تو را گرامي خواهد داشت و اگر فرومايه باشد ،‌تو را تسليم خواهد داشت . او برانگيخته نمي شود ‌،مگر با توو تو برانگيخته نمي شوي ،‌مگر با او . و ا زتو نپرسد مگر پيرامون او . بعد او را صالح بگردان كه اگراو صالح باشد بدو اُنس يابي و اگر تباه گردد ،‌جز ازاو وحشت نيابي ،‌و اين همان رفتار توست .
اين پند درون ادبيات زير چنين آمده هست :
تخيّر خليطا من فعالك انّما قرين الفتي في القبر ما كان يفعل
ولابد بعد الموت من أن تعدّه ليوم ينادي المرء فيه فيُقبل
فان كنت مشغولاً‌ بشي فلا تكن بغير الّذي يرضي بـه اللّه تشغل
فلن يصحب الانسان من بعد موته و من قبله الّا الّذي كان يعمل
أالا انّما الانسان ضيف لأهله يقيم قليلاً بينـهم ثم يرحل ٩٣
آميخته اي از رفتار نيك خود را برگزين كه همنشين شخص درون قبر ،‌همان عملكرد اوست . ناگزير بعد از مرگ ،‌بايد آن را براي روزي بـه شمار آوري كه آدمي را بخواند و او روي آورد .پس اگر مشغولي ،‌جز بـه چيزي مشغول مشو كه خداوند بدان خشنود مي گردد.
آدمي بعد و پيش از مرگش با خود ،‌هيچ بـه دنبال نكشد مگر عملكردش را . هان كه آدمي ميهمان خانواده خويش هست كه اندكي درون ميان ايشان بـه سر مي برد و سپس مي كوچد .
از يكي از دو امام (ع)‌رسيده هست كه فرمود :
" اذا مات العبد المؤمن و دخل معه في قبره ستة صور فيهنّ‌ صورة‌ احسنـهنّ‌ وجهاً‌و ابهاهنّ هيئة‌ و اطيبهنّ‌ ريحاً‌ انظفهنّ‌ صورة فيقف صورة‌ عن يمينـه و اُخري عن يساره و اُخري بين يديه و اُخري خلفه و اُخري عند رجله ،‌و تقف الّتي هي احسنـهنّ‌ فوق رأسه ،‌فان اُتي عن يمينـه منعته الّتي عني يمينـه ،‌ثم كذلك الي ان يؤتي من الجهات الست . قال :‌فتقول احسنـهنّ صورة‌ :‌من انتم جزاكم اللّه عني خيراً‌؟ فتقول الّتي عن يمين العبد :‌انا الصلاة‌ و تقول الّتي عن يساره :‌أنا الزكاة‌ و تقول الّتي بين يديه : أنا الصيام و تقول الّتي خلفه :‌أنا الحجّ و العمرة و تقول الّتي عند رجليه :‌أنا برّ من وصلت من اخوانك . ثمّ‌ يقلن :‌من أنت ؟‌فأنت أحسننا وجهاً‌ وأطيبنا ريحاً‌ و ابهانا هيئة‌ . فتقول :‌أنا الولاية‌ لآل محمّد - صلوات اللّه عليهم اجمعين . ٩٤"
هر گاه بنده مؤمني بميرد ،‌شش چهره با او درون قبر وارد شود كه درون ميان ايشان هست ،‌زيباترين چهره و درخشانترين پيكر و خوشبوترين وپاكترين چهره . بعد چهره اي درون سمت راست او و چهره اي درون سمت چپ و چهره اي درون برابر او و چهره اي پشت سر او و چهره اي نزد پاي او مي ايستد . زيباترين چهره ،‌بالاي سر او مي ايستد و اگر از سمت راست براو ناگواري وارد شود ،‌چهره اي كه درون سمت راست ايستاده ،‌آن را باز مي دارد و اين چنين هست در شش جهت . امام (ع)‌مي فرمايد : خوش چهره ترين آنـها بـه ديگران مي گويد :‌شما كيانيد ،‌خداوند از سوي من بـه شما جزاي خير دهد ؟ چهره اي كه درون سمت راست بنده مؤمن قرار دارد مي گويد : من نماز هستم ،‌و چهره اي كه درسمت چپ اوست مي گويد :‌من زكات هستم ،‌و چهره اي كه درون برابر اوست مي گويد :‌من روزه هستم ،‌و چهره اي كه پشت سراوست مي گويد :‌من حج و عمره هستم ،‌و چهره اي كه پيش پاي او ايستاده مي گويد :‌من نيكي صله رحم تو بـه برادرانت هستم . يكي از آنـها مي گويد ،‌خود تو كه هستي ؟‌چهره تو از همي‌ ما نيكوتر و بوي تو از همي ما پاكتر و پيكر تو از همي‌ ما درخشانتر هست . او مي گويد : من ولايت خاندان محمد(ص)‌هستم .
امام صادق (ع)‌مي فرمايد :
"ما من موضع قبر الّا و هو ينطق كل يوم ثلاث مرّات :‌أنا بيت التراب ،‌أنا بيت البلاء‌،‌أنا بيت الدّود . قال :‌فاذا دخله عبد مؤمن قال :‌مرحباً‌و أهلاً‌،‌امّا واللّه لقد كنت اُجبّك و أنت تمشي علي ظهري فكيف اذا دخلت بطني ،‌فستري ذلك قال :‌فيفسخ له مدّ‌ البصر و يفتح له باب يري ه من الجنة . قال : و يخرج من ذلك رجل لم ترعيناه شيئاً‌ قطّ‌ احسن منـه . فيقول :‌يا عبداللّه ما رأيت شيئاً‌ قطّ احسن منك . فيقول : أنا رأيك الحسن الّذي كنت عليه و عملك الصالح الّذي كنت تعمله . قال : ثمّ تؤخذ روحه فتوضع في الجنّة‌ حيث رأي منزله ،‌ثمّ‌ يقال له نم قرير العين . فلا يزال نفخة من الجنة تصيب جسده يجد لذّتها وطيبها حتّي يبعث .قال و اذا دخل الكافر قال :‌لا مرحباً‌ ولا اهلاً‌ امّا واللّه لقد كنت ابغضك و انت تمشي علي ظهري فكيف اذا دخلت بطني ،‌ستري ذلك . قال :‌فتضمّ‌ عليه فتجعله رميماً‌ و يعاد كما كان و يفتح له باب الي النار فيري ه من النار . ثمّ قال :‌ثمّ انّه يخرج أقبح من رأي قط. قال فيقول : يا عبداللّه من أنت ؟‌ما رأيت شيئاً‌ اقبح منك . قال فيقول : انا عملك السّيء الذي كنت تعمله و رأيك الخبيث .قال : ثمّ‌ توخذ روحه فتوضع حيث راي ه من النار . ثم لم تزل نفخة‌ من النار تصيب جسده فيجد ألمـها و حرّها في جسده إلي يوم يبعث و يسلط اللّه علي روحه تسعة‌ و تسعين تنيّنا تنـهشـه ليس فيها تنيّن ينفخ علي ظهر الارض فتنبت شيئاً‌.٩٥"
هيچ آرامگاهي نيست مگر اينكه روزانـه سه بار چنين بـه سخن مي آيد : من خانـه خاكم ،‌من خانـه بلايم ،‌و من خانـه كرمـهايم . امام (ع)‌مي فرمايد :‌پس هر گاه بنده مؤمني بدان وارد شود ،‌گور بـه او مي گويد :‌خوش آمدي ،‌به خدا سوگند ،‌آنگاه كه بر بالاي من گام مي نـهادي تو را دوست داشتم چه رسد بـه اينكه اكنون درون دل من جاي گرفته اي . اين هست پوشش من . و براي او عرصه اي مي گشايد بـه گستره بُرد چشم او و براي او دري مي گشايد كه او از آن درون ،‌جايگاه خويش را دربهشت مي بيند . امام (ع)‌مي فرمايد :‌از آن ،‌مردي برون آيد كه دو چشم هرگز نيكوتر از اورا نديده هست . شخص مُرده مي گويد :‌اي بنده خدا !‌من هرگز زيباتر از تو نديده ام . او درون پاسخ مي گويد :‌من همان رأي نيكوي تو هستم كه بر آن بودي و عمل صالح تو هستم كه آن را بـه جاي مي آوردي . امام (ع)‌مي فرمايد :‌سپس روح او گرفته مي شود و در بهشت ،‌درهمان جايي قرار مي گيرد كه ديده بود . سپس بـه او مي گويند : بخواب آرام ديده . پيكر او همچنان لذّت و بوي پاك را از بهشت دريافت مي كند که تا هنگامي كه برانگيخته شود . امام (ع) مي فرمايد :‌و هر گاه كافري بـه گور درون آيد ،‌گور بدو گويد :‌آمدنت ناخوش باد ،‌به خدا سوگند آن هنگام كه بر پشت من گام مي نـهادي تو را دشمن مي داشتم چه رسد بـه اينكه اكنون درون دل من جاي گرفته اي . اين هست پوشش من.امام (ع) مي فرمايد : گور او را درون برمي گيرد و مي پوشاندش و سپس بـه حال نخست باز مي گردد و دري از آتش بـه روي او گشوده مي شود و او جايگاه خود را درون دوزخ مي بيند . امام (ع)‌سپس فرمود :‌از آن مردي برون آيد كه كسي زشت تر ازاو هرگز نديده هست . مُرده بـه او مي گويد :‌اي بنده خدا !‌تو كيستي ؟ من هرگز زشت تر از تو نديده ام . او مي گويد : من عملكرد پليد تو وانديشـه پلشت توام . سپس روح او گرفته مي شود ودر جايگاهش ،‌درآتش قرار مي گيرد . پيكر او همچنان بوي آتش را درمي يابد و درد و حرارت آن را که تا روز رستخيز مي چشد ،‌وخداوند ،‌نودو نـه اژدها بر روح او چيره مي گرداندكه او را مي گزند و اگر تنـها يكي از اين اژدهاها برروي زمين بدمد ،‌ديگر گياهي نرويد .
اميرمؤمنان (ع)‌مي فرمايد :
"انّ ابن آدم اذا كان في آخر يوم من الدّنيا و اوّل يوم من الاخرة‌ مثل له ماله و ولدُه و عمله ،‌فيلتفت الي ماله فيقول : واللّه انّي كنت عليك لحريصاً‌ شحيحاً‌ فمالي عندك ؟ فيقول خذ منّي كفنك . ثمّ‌ يلتفت الي ولده فيقول :‌واللّه انّي كنت لكم لمحباً‌و انّي كنت عليكم لمحاميا ،‌فماذا لي عندكم ؟‌فيقولون :نؤدّيك الي حفرتك و نواريك فيها . ثم يلتفت الي عمله فيقول : واللّه انّي كنت فيك لزاهداً‌ و انّك كنت عليّ لثقيلاً‌،‌فماذا عندك ؟ فيقول أنا قرينك في قبرك ،‌و يوم حشرك حتّي أعرض أنا و أنت علي ربّك .فان كان للّه وليّاً‌ أتاه أطيب الناس ريحاً‌ و أحسنـهم منظراً‌ و أزينـهم رياشاً‌ فيقول :‌ابشر بروح من اللّه و ريحان و جنـه نعيم قد قدمت خير مقدم . فيقول من أنت ؟‌فيقول :‌أنا عملك الصالح ... و ان كان لربّه عدوّاً‌ فانّه يأتيه أقبح خلق اللّه رياشاً‌و أنتنـه ريحاً‌ فيقول له :‌ابشر بنزل من حميم و تصليه جحيم .٩٦"
هنگامي كه آدمي بـه آخرين روز دنيا و نخستين روز آخرت مي رسد مال و فرزندان و اعمال او ،‌برايش تجسّم مي يابند . او بـه مال خود روي مي كند و مي گويد : بـه خدا سوگند من درون راه بـه دست آوردن تو ،‌بسي حريص و آزمند بودم ،‌اينك نزد تو چه دارم ؟‌مال درون پاسخ بدو مي گويد :‌كفن خود را از من بستان . او سپس بـه فرزندانش روي مي آورد و مي گويد :‌من دوستدار و حامي شما بودم ،‌اينك نزد شما چه دارم ؟ آنـها مي گويند :‌ما تو را بـه گودالت مي رسانيم و در آن پنـهانت مي كنيم . او سپس بـه اعمال خود روي مي آورد و مي گويد :‌به خدا سوگند كه من از تو رويگردان بودم و تو بر من گران بودي ،‌نزد تو چه دارم ؟ او مي گويد :من همنشين تو درون گور و روز رستخيز هستم که تا آن هنگام كه من و تو بر خدايت عرضه شويم . و اگر او دوستدار خدا بوده باشد خوشبوترين مردم و خوش چهره ترين آنـها و آراسته ترين ايشان نزد او آيد و گويد:‌بشارت باد تو را بـه روح و ريحاني از سوي خدايت و جنت نعيمي كه بـه بهترين شكل پيش او نـهاده مي شود . بنده خدا بـه او گويد :‌تو كيستي ؟‌او درون پاسخ مي گويد :‌من عمل صالح تو هستم ...و اگر مُرده ،‌دشمن خدا باشد ،‌بدشكل ترين و گنديده ترين آفريده خدا ،‌نزد او آيدو گويد :‌بشارت باد تو را بـه آتش ،‌و او را بـه دوزخ مي افكند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"ما من ذي مال ذهب او فضه يمنع زكاه ماله الّا حبسه اللّه عزّوجلّ‌ يوم القيامـه بقاع قرقر و سلط عليه شجاع اقرع يريده و هو يحيد عنـه فاذا رأي انّه لا مخلص له منـه امكنـه من يده فقضمـها كما يقضم الفجل ،‌ثم يصير طوقا في عنقه . و ذلك قول اللّه عزّوجلّ : ( سيطوقون ما بخلوا بـه يوم القيامـه ) و ما من ذي مال ابل او غنم او بقره يمنع زكاه ماله الّا حبسه اللّه يوم القيامـه بقاع قرقر ،‌يطأه كلّ ذات ظلف بظلفها و ينـهشـه كل ذات ناب بنابها و ما من ذي مال نخل او كرم او زرع يمنع زكاتها الّا طوّقه اللّه ريعه أرضه إلي سبع أرضين إلي يوم القيامـه .٩٧"
هيج صاحب زر و سيمي نيست كه زكات مال خود را ندهد مگر اينكه خداوند بـه روز رستخيز او را درون زميني هموار نگاه دارد و ماري بر او چيره گرداند كه بر اثر فراواني سم ،‌موي سرش ريخته باشد. اين مار درون طلب اوست و او از اين مار ،‌گريزان . بعد چون دريابد كه از او رهايي ندارد ،‌دست خود را درون اختيار او مي نـهد و او دستش را خُرد مي كند چنان كه تربچه خرد مي شود ،‌سپس بر گردن او چنبره مي زند ،‌و اين هست همان فرمودة‌ پروردگار كه (سيطوّقون ما بخلوا بـه يوم القيامـه )‌،‌"در روز قيامت آنچه را كه درون بخشيدنش بخل مي ورزيدند چون طوقي بـه گردنشان خواهند آويخت ."‌و هيچ صاحب شتر و وي نيست كه زكات مال خود را ندهد مگر اينكه خداوند بـه روز رستخيز او را درون زميني هموار نگاه دارد و هر سُم داري با سمش او را مي كوبد و هر نيش داري او را مي گزد . و هيچ صاحب نخل و تاك و كِشْتي نيست كه زكات مال خود را ندهد مگر اينكه خداوند ،‌محصول زمين او را که تا هفت زمين ،‌تا بـه روز رستخيز بـه گردن او بياويزد .
و نظير آن هست اين روايت از پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"مانع الزكاه يجرّ‌ قصبه في النار يعني امعاه في النّار و مثل له ماله في النّار في صوره شجاع اقرع له زبيبتان يفرّ‌ الانسان منـه و هو يتبعه حتّي يقضمـه كما يقضم الفجل و يقول : انا مالك الّذي بخلت بـه .٩٨"
آنكه زكات خويش را نپردازد ،‌روده هايش بر آتش كشيده شود و مال او درون آتش بـه چهرة‌ ماري تجسّم مي يابد كه از فراواني سَم ،‌موي سرش ريخته باشد و در چشمانش دو خال سياه داشته باشد . آدمي از او مي گريزد و او درون پي آدمي ،‌همچنان مي آيد که تا اينكه سرانجام او را مي گيرد و چون تربچه خردش مي كندد و مي گويد :‌من مال تو هستم كه بدان بخل مي ورزيدي .
امام صادق عليه السلام درون حديثي مفصل مي فرمايد:
"اذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال يقدمـه امامـه ،‌كلما رأِي المؤمن و هَوْلاً‌ من اهوال يوم القيامـه قال له المثال :‌لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و الكرامـه من اللّه عزّوجلّ حتّي يقف بين يدي اللّه عزّوجلّ‌ ،‌فيحاسبه حساباً‌ يسيراً‌و يأمر بـه الي الجنّه و المثال امامـه ،‌فيقول له المؤمن :‌يرحمك اللّه نعم الخارج خرجت معي من قبري و ما زلت تبشّرني بالسرور و الكرامـه من اللّه حتي رأيت ذلك فيقول من أنت ؟‌فيقول :‌انّا السرور الّذي كنت ادخلت علي أخيك المؤمن في الدنيا خلقني اللّه عزّوجلّ منـه لاُبشّرك ٩٩"
هر گاه خداوند ،‌انسان مؤمني را از گورش برانگيخته گرداند ،‌با او همانندي از گور بيرون مي آيد و پيشاپيش او حركت مي كند ،‌و هرگاه اين مؤمن از قيامت هراسي بيابد ،‌اين همانند بـه او گويد :‌نترس و غمگين نشو و از سوي خدا شادي و كرامت بر تو مژده باد ،‌تا آنكه درون برابر خدا قرار مي گيرد ،‌و خداوند بـه آساني اعمال او را محاسبه مي كند و دستور مي دهد كه او را بـه بهشت برند درون حالي كه اين همانند ،‌پيشاپيش او حركت مي كند . شخص مؤمن بـه او مي گويد :‌رحمت خدا بر تو باد ،‌نيكو بيرون آينده اي هستي كه من همراه تو از گورم بيرون آمدم و همچنان مرا بـه شادي و كرامت الهي بشارت دادي که تا آن را ديدم .مؤمن بـه او مي گويد :‌تو كيستي ؟‌او مي گويد:‌من همان شادي و سروري هستم كه تو درون دنيا بـه دل برادر مؤمنت وارد كردي ،‌و خداوند مرا از آن سرور آفريده هست تا تو را مژده دهم.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: از پدرم امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود :
"انّ‌ العمل الصالح يذهب الي الجنـه فيمـهد لصاحبه كما يبعث الرجل غلامـه فيفرش له . ثم قرأ :(‌و اما الّذين آمنوا و عملوا الصالحات فلأنفسكم يمـهدون .)١٠٠
همانا عمل شايسته بـه بهشت مي رود و زمينـه را براي صاحب خود هموار مي كند ،‌چنان كه غلامش را بفرستد که تا جايي را برايش مفروش كند ،‌و سپس اين آيه را تلاوت فرمود :‌آنان كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند زمينـه را براي خويش هموار ساخته اند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"اذا دخل المؤمن في قبره كانت الصلاه عن يمينـه و الزّكاه عن يساره و البّر مظّل عليه و يتنحّي الصبر ناحيه . فاذا دخل عليه المكان اللذان يليان مساءلته قال الصبر للصّلاه و الزّكاه و البر : دونكم صاحبكم ،‌فان عجزتم عنـه فأنا دونـه .١٠١"
هر گاه مؤمن بـه قبرش درون آيد ،‌نماز درون سمت راست او قرار خواهد گرفت و زكات درون سمت چپ او و نيكي بر او سايه مي افكند و صبر درون گوشـه اي مي ايستد ‌،و هر گاه دو فرشتة‌ پرسش ،‌بر او وارد شوند ،‌صبر بـه نماز و زكات و نيكي گويد :‌صاحبتان را دريابيد و اگر ناتوانيد من او را درمي يابم .
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد :
"انّ للمرء المسلم ثلاثه اخلّاء فخليل يقول :‌أنا معك حيّاً‌و ميّتاً‌ و هو عمله و خليل يقول له :‌أنا معك الي باب قبرك ثم اخلّيك و هو ولده و خليل يقول له: أنا معك الي أن تموت و هو ماله فاذا مات صارا للوارث .١٠٢"
شخص مسلمان سه دوست دارد :‌دوستي كه بـه او مي گويد :‌تو خواه زنده باشي خواه مُرده ،‌من با تو خواهم بود . اين همان عمل اوست و دوستي كه بـه او مي گويد :‌من که تا نزد گور با تويم و سپس تو را رها مي كنم ،‌و اين همان فرزند اوست . و دوستي كه بـه او مي گويد :‌من که تا دم مرگ با تو هستم ،‌و اين همان مال اوست كه هرگاه بميرد بـه وارث منتقل مي شود .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"و عظني جبرئيل فقال : يا محمد أحبب من شئت فانّك مفارق و أعمل ما شئت فانّك ملاقيه .١٠٣"
جبرئيل بـه من پند داد و گفت : اي محمّد ! هر كه را مي خواهي دوست بدار كه تو از او جدا خواهي شد و هر چه مي خواهي بكن كه تو آن را ملاقات خواهي كرد .
پي نوشتها ١.قرآن ،بقره /٣٠
٢. . قرآن، ق / ٢٢
٣. . قرآن،بقره / ٧٤
٤. . قرآن،نسا/١٥٥
٥. . قرآن،انعام /١١٠
٦. . قرآن،توبه /١٢٥
٧. . قرآن،كهف /٥٧
٨. . قرآن،يس /٨-٩
٩. . قرآن،جاثيه /٢٣
١٠. . قرآن،صف /٥
١١. . قرآن،مطففين /١٣-١٥
١٢. . قرآن،اسرا /٨٢
١٣ .مفردات راغب ، ص ١٤٣ ،‌ذيل مادي "ختم".
١٤. . قرآن،انفال /٢٤
١٥. . قرآن،انعام ./١٢٢
١٦. . قرآن،زمر /٢٢
١٧. . قرآن،انعام /١٢٥
١٨. . قرآن،تغابن /١١
١٩. . قرآن،رعد /٢٨
٢٠ . . قرآن،زمر /٢٣
٢١. . قرآن،انفال /٢
٢٢. . قرآن،انفال /٢٩
٢٣ . . قرآن،يونس/٥٧
٢٤ . اصول كافي ،‌ج ٢ ،‌ص ٢٦٨ ،‌باب الذنوب ،‌ح ١ .
٢٥ .همان ،‌ج ٢ ص ٢٧١ ،‌باب الذنوب ،‌ح ١٣ .
٢٦ . همان ، ج ٢ ،‌ص ٢٧٣ ،‌باب الذنوب ،‌ح ٢٠ .
٢٧ . بحار الانوار ،‌ج ٧٣ ،‌ص ٣٤٢ ،‌باب ١٣٧ ،‌ح ٢٥ .
٢٨ . همان ،‌ج ٧٣ ‌،ص ٣٤٩ ،‌باب ١٣٧ ،‌ح ٤٥ .
٢٩ . همان ،‌ج ٧٣ ،‌ص ٣٦٠ ،‌باب ١٣٧ ،‌ح ٨٣ .
٣٠ . همان ،‌ج ٧١ ، ص ٢٨٦ ،‌باب ٧٨ ‌، ح ٤١ .
٣١ . همان ، ج ٧١ ، ص ٢٨٧ ، باب ٧٨ ، ح ٤٢ .
٣٢ . همان ،‌ج ٧٠ ،‌ص ٣١٣ ،‌باب ٥٨ ،‌ح ١٦ .
٣٣ . همان ،‌ج ٧٠ ،‌ص ٢٤٣ ،‌باب ٥٤ ،‌ح ١٠ .
٣٤ . همان ،‌ج ٧٠ ،‌ص ٣٠٤ ،‌باب ٥٧ ،‌ح ١٩ .
٣٥ . ظرف ،‌يعني كياست .
٣٦ .بحارالانوار ،‌ج ٧١ ،‌ص ٢٨٤ ،‌باب ٧٨ ،‌ح ٣٨ .
٣٧ . قرآن،بقره / ٢٤
٣٨ . قرآن،آل عمران /١٠
٣٩ . قرآن،نسا/ ٤٧
٤٠ . قرآن،يونس /٣٠
٤١ . قرآن،اسرا / ١٣-١٤
٤٢ . قرآن،اسرا/٩٧
٤٣ . قرآن،اسرا/٧٢.
٤٤ . قرآن،طه /١٢٤- ١٢٦
٤٥ . قرآن،انبيا /٩٨
٤٦.قرآن ،روم /٥٥
٤٧.قرآن ،الرحمن /٤١
٤٨ .قرآن ،مجادله /١٨
٤٩ .قرآن ،تحريم /٦
٥٠.قرآن ،قلم /٤٢-٤٣
٥١ .قرآن ،جن /١٥
٥٢ .قرآن ،نبأ/١٨
٥٣ .قرآن ،طارق /٩
٥٤ .قرآن ،زلزال /٦
٥٥ .قرآن ،بقره /١٨
٥٦ .قرآن ،هود /١٠٦
٥٧ .قرآن ،انبيا /١٠٠
٥٨ .قرآن ،مؤمنون /١٠٨
٥٩ .قرآن ،مؤمن /٧١-٧٢
٦٠ .قرآن ،ملك /٢٢
٦١ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ،‌ص٣٣٥ ،‌باب يجمع عقوبات الاعمال ،‌ح ١ .
٦٢ . بحارالانوار ،‌ج ٧ ص ١٩٢ ،‌باب ٨ ،‌ح ٥٤
٦٣ . همان ،‌ج ٤٦ ،‌ص ٤٩ ،‌باب ٣ ،‌ح ٤٩
٦٤ . همان ،‌ج ٧ ،‌ص ٢١٢ ،‌باب احوال المتقين ، ح ١١
٦٥ . اصول كافي ،‌ج ٢ ،‌ص ٢٣٥ .
٦٦ . ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ،‌ص ٣١٠ ،‌باب عقاب من سوّد اسمـه في ديوان الجبارين ،‌ح ١
٦٧ . همان ، ص ٣١٩ ،‌باب عقاب من كان ذاوجهين و ذالسانين ،‌ح ١
٦٨ . روضه كافي ، ص ٣ ،‌ح ١
٦٩ . بحارالانوار ،‌ج ٦ ،‌ص٢٣٩ ،‌باب احوال البرزخ ‌،ح ٥٩
٧٠ .همان ،‌ج ٤٦ ،‌ص ٢٦١ ،‌باب ، ١٦ ،‌ح ١
٧١ .همان ،‌ج ٤٧ ،‌ص ٧٩ ،‌باب ٢٧ ،‌ح ٥٨ .
٧٢ . تفسير مجمع البيان ،‌ج ١٠ ،‌ص ٤٢٣ ،‌ذيل آيي ١٩ نبأ
٧٣ .قرآن ،انعام /١٦٤
٧٤ .قرآن ،بقره /١١٠
٧٥.قرآن ، آل عمران /٢٥
٧٦ .قرآن ،آل عمران /٣٠
٧٧ .قرآن ،آل عمران /١٦١
٧٨ .قرآن ،ابراهيم /٥١
٧٩ .قرآن ،نحل /٢٥
٨٠ .قرآن ،كهف /٤٩
٨١ .قرآن ،انبيا /٤٧
٨٢ .قرآن ،روم /٤٤
٨٣ .قرآن ،سبأ/٤٤
٨٤ .قرآن ،زمر /٢٤
٨٥ .قرآن ،حديد /١٢-١٣
٨٦ .قرآن ،حشر /١٨
٨٧ .قرآن ،نبأ/٤٠
٨٨ .قرآن ،تكوير /١٤
٨٩ .قرآن ،انفطار /٥
٩٠ .قرآن ،مطفّفين /٣٦
٩١ .قرآن ،زلزال /٦-٨
٩٢.بحار الانوار ،‌ج٧١ ‌،ص ١٧٠ ،‌باب ٦٤ ،‌ح ١
٩٣ . همان ،‌ج ٧١ ،‌ص ١٧٠ ،‌باب ٦٤ ،‌ح ١
٩٤ . همان ،‌ج ٦ ص ٢٣٤ ،‌باب ٨ ،‌ح ٥٠
٩٥ . فروع كافي ،‌ج ٣ ،‌ص ٢٤١ ،‌باب ماينطق بـه موضع القبر ،‌ح ١١
٩٦ . بحارالانوار ،‌ج ٦ ،‌ص ٢٢٦ ‌،باب ٨ ،‌ح ٢٦ .
٩٧ . فروع كافي ،‌ج ٣ ،‌ص ٥٠٥ ،‌باب منع الزكاه ،‌ح ١٩
٩٨ . وسائل الشيعه ،‌ج ٦ ،‌باب ٣ ،‌ص ١٧ ،‌من ابواب ما تجب فيه الزكاه ، ح ٢٧
٩٩ . اصول كافي ،‌ج ٢ ،‌ص ١٩٠ ،‌باب ادخال السرور علي المؤمن ،‌ح ٨
١٠٠ بحار الانوار ،‌ج ٧١ ،‌ص ١٨٥ ،‌باب ٦٤ ،‌ح ٤٦
١٠١ . اصول كافي ،‌ج ٢ ،‌ص ٩٠ ،‌باب الصبر ،‌ح ٨
١٠٢ . بحار الانوار ،‌ج ٦٤ ،‌باب ٦٤ ،‌ح ١١ ،‌ص ١٧٥ .
١٠٣ . همان ،‌ج ٦٤ ،‌باب ٦٤ ،‌ح ٥٣ ،‌ص ١٨٨




[کاوشی نو درون اخلاق - alhassanain.org حديثه تهراني نسبتش با هديه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 03 Aug 2018 02:16:00 +0000